Powered By Blogger

داستان سکسی 6

يادمه بهاره پارسال ساحل دختري که اشنايه خانوادگيه ما بود قرار شد بره فرانسه من و ساحل قبلا 1/2 بار همو ديده بوديم اما خوب اصلا با هم حرف نزده بوديم روزه قبل از اينکه بخاد بره Good Bye Party گرفت خوب ما هم دعوت بوديم و رفتيم همه مشغوله رقصيدن بودن من خواستم برم Wc اما قبلش يکي ديگه اشغال کرده بود اونجارو من منتظر موندم تا بياد بيرون وقتي در باز شد من ديدم که صاحب مجلس يعني ساحل خانوم اون تو بودن وقتي اومد بيرون ما چند ثانيه داشتيم همو نگاه ميکرديم که برشت به من گفت :
جهت خواندن کامل مطلب روي لينک زير کليک کنيد، به زبان اوکرايني هستش. اگر فيلتر بود، به اول آدرس يک m. اضافه کنيد-ببين من دارم ميرم اما ميخوام همچنان با تو رابطه داشته باشم -



من که از خدام بود چون وقتي اون هيکله نازشو ميديدم واقعا حالي به حولي ميشدم بهش گفتم : -ساحل خانوم بنده نوازي ميکنين من از خدامه تو ماله من باشي -باشه پس من رسيدم اونجا باهات تماس ميگيرم و شمارمو بهت ميگم -باشه واقعا خوشحالم کردي بعد من رفتم تو و اونم اومد بيرون تو همين حين شونشو زد به من منم دستمو زدم به دستاش واي چه گرم و لطيف بود من برگشتم بيرون اومدم و سر جام نشستم بعد چند دقيقه ساحل اومد دستمو گرفت و گفت : -پاشو با هم برقسيم واي خدا انگار دنيار بهم داده بودن رقصيدن با همچين جيگري ….. بايد بگم تا اون موقع هيچ دختر و پسري تو رقص جلو من کم مياوردن تو هر تور رقص :تکنو/بندري/عربي/بابا کرم و … (البته بچه ها اينو به حسابه چيز بودن نزارنا ) خلاصه مني که تا حالا کم نياورده بودم جلو ساحل کم اورده بودم لا مذهب چنان قري به کمرش ميداد که ادم خشک خشک ابش ميومد بالاخره اون شبه رويايي تموم شد و ما با ساحل خدا حافظي کرديم تو راه هميه فکرم پيشه اون بود شب هم خوابم نبرد فرداش ساحل رفت بغض سختي تو گلوم بود که نميترکيد شب ساحل به قولش عمل کرد و زنگ زد : -الو بله -الو عماد…. عماد سلام -سلام خانومي….رسيدن به خير -خوبي -اره عزيزم – تو چتوري … راحت سفر کردي -اي بد نبود -عماد شمارمو ياد داشت کن من نميتونم زياد حرف بزنم -باشه باشه بگو0936…… -باشه مرسي -زود زود زنگ بزنيا -باشه حتما -خدا حافظ -خدافظ از اون به بعد من شروع کردم به زنگ زدن با هم کلي حرف ميزديم ميخنديديم گريه ميکرديم و …. معمولا شبا ساعت 3/4 بهش زنگ ميزدم اونم بدونه کارت تلفن يه شب خيلي حشري شده بودم نميدونستم چي کار کنم تلفن کردم به ساحل گفتم بلکه بتونم با اون يه حالي بکنم….. اما مگه ميشد من بهش چي بگم اخه هر چي فکر ميکردم بدتر نا اميد ميشدم گرمه صحبت بوديم که ديگه کيرم داشت شرتمو پاره ميکرد هر چي اومدم بهش بگم چه حالي دارم نميشد ميترسيدم نا راحت بشه و دوستيمون به هم بخوره تو همين گيرو داد گفتم از طريقه شوخي وارد شم بعده چنتا جک سکسي بهش گفتم : -ساحل -بله -ساحل مياي سکس تل کنيم (البته نه به اين اسوني که اينجا گفتم) -چي -سکس تل اره سکس تل مياي يه کم خنديد بعد گفت اره -تا گفت اره گفتم چي تنته {بعدها ساحل از اين حرفه من به عنوانه يه خاطره خوب ياد کرد که تا بهم گفت اره منم نه ورداشتم نه گذاشتم گفتم چي تنته } -گفت : يه تاپ با شلوارک همون ميني جوپ -درشون بيار -باشه -گرمايه بدنشو احساس ميکردم بهش گفتم ساحل ؟ -بله -من دوست دارم ميخوامت -منم ميخوامت عزيزم -يه لب ميدي -بيا لبايه من ماله تو -احساسه عجيبي بود حس ميکردم واقعا لباش رو لبامه بعد چند دقيقه گفتم ساحل دستم رو سينه هاته ديدم هيچي نميگه گفتم دارم سينتو ميمکم اونم ميگفت باشه ا….ه احساس ميکردم سينه هاش تو دهنمه ساحل دارم نوک سينتو با نوکه زبونم ميمالم ميخوام همشو بخورم… -من متعلق به تو ام بخور عزيزم من پشته تلفن ملچ مولوچ ميکردم گفتم دارم ميام پايين تر ميخوام کستو بخورم اوووووم دارم از بالا تا پايينشو ميليسم -اه ا…..ه اروم تر با نوکه زبونم دارم لاشو ميخورم قشنگ از بالا تا پايين و بر عکس لبامو ميزارم رو کست و هر چي اون تو هستو ميک ميزنم ميکشم بيرون اوووووف تو اين حال چشمامونو ميبستيم و به يه سکس واقعي فکر ميکرديم بعد بهش گفتم ميخواي ساک بزني گفت : -بدم نمياد -گفتم پس بخور -اونم شروع کرد به گفتن و خوردن چنان اه اوه ميکرد که انگاري واقعا داشت ساک ميزد -دارم ميخورم نوکشو ليس ميزنم تند تند ميخورم -اخ تا تشو بخور همش ماله تو خب اين قسمتو کوتاه ميکنم ( سکس ميکرديم و تقريبا ارضا ميشديم) من واقعا دوسش داشتم هميشه با هم کلي حرف ميزديم و مسه همه حتي قهر ميکرديم و …. تابستون سال 81 يعني 10 تير روزي که روزه تولدشم بود ساحل قرار شده بود بياد ايران خيلي خوشحال بودم چون هم ميتونستم ببينمش و هم اينکه ديگه رومون به هم باز شده بود و من ميدونستم ميتونيم با هم Real Sex داشته باشيم . از روزه قبل خودمو اماده کردم از هر لحاظ اماده اومدنش بودم نميدونم اون روز چرا تا شب بشه انقد طول کشيد.به هر حال شب شد ساعت 12 پرواز ميشست منم مشتي تريپ زده بودم يه دست لباس رسمي و با کلاس خلاصه رفتم فرودگاه مامانش / داداشش/ خواهرش/داييش/خاله و شوهر خالشم اومده بودن همه منتظر مانديم ….. بالاخره عشق من اومد واييييي عجب چيزي شده بود ابو هوا بهش ساخته بود واي موهايه طلايي عجب گوشتي معرکه شده بود هر چي بگم کم گفتم اومد اما هنوز منو نديده بود بعده احوال پرسي و ماچو بوسه با مامانش و بقيه راه افتاد که بره فکر کرده بود من نيومده بودم که يهو مامانش گفت : -ساحل حواست کجاس عماد اونجاست =====> ساحل همونتوري که 2 تا کيفش دستش بود برگشت و منو ديد 2 تا کيفي که دستش بود از دستاش افتاد و دويد طرفه من ظرفه 3 سوت ديدم تو بغله يکيم ساحل حسابي بغلم کرده بود و منو ميفشرد و گريه ميکرد منم بغلش کردم و بهش ميگفتم اروم باش عزيزم و سرشو ناز ميکردم بعد از من جدا شدو رفت به منم گفت با داداششو داييش بيام خونشون منم گفتم باشه اونا با يه ماشين رفتنو ما هم با يه ماشين رسيديم دره خونه ما زودتر رسيديم اونام رسيدن بعد گوسفنديو که از قبل اماده کرده بودن رو جلوش قربوني کردن اونم انگشته نازشو زد تو خونه گوسفنده و زد به پيشونيش بعد همه رفتن تو مشغول رقصيدن بودن همه اما من عين بچه ها يه گوشه نشسته بودم يواش يواش داشتن بساط شام رو اماده ميکردن ديگه همه سر و صدا ها خوابيد تو تمامه اين مدت ساحل به من نگاه ميکرد و لبخند مليح و عاشق کشي به من ميکرد شام اماده شده بود همه دوره ميز نشستن منم نشستم اما تو دلم غوغا بود ميل هيچيو نداشتم همه شروع کردن اما من دست به هيچي نزدم همه ميگفتن بخور اما من فقط نگاه ميکردم نگاهم فقط به خوردن و لبهايه ساحل بود. همه غذاشونو خوردن و يواش يواش رفتن خوابيدن . فرزام داداشه ساحل واسه من يکي از شلواراشو اورد که مثلا راحت باشم.اما اون شلوار واسه من گنده تر بود و هي از پام مي افتاد و همه و مخصوصا ساحل مسخرم ميکردن خلاصه من کش شلوار رو گره زدم اما فايده نداشت بازم مي افتاد.همه رفته بودن .سکوت همه جا فرياد ميزد.من مونده بودم و اون خانوم خوشکله مامانش و خواهرش تو اتاق مامانش بودن/فرزام و داييش تو حال خوابشون برده بود//خالش و شوهر خالش و کوچولوشون هم تو اتاق سابق ساحل و فعليه داداشش من و ساحل هم تو حال بوديم و با هم حرف ميزديم که يه دفعه ساحل گفت : -پاشو بريم اشپز خونه من گشنمه -من با تعجب زياد گفتم : تو که همين الان اين همه غذا خوردي -خوب بازم گشنم شد پاشو بريم تو همين حال ديدم که دستم گرفت بلندم کرد و منو با خودش برد اشپز خونه رفت سر يخچال و گاز يه بشقاب پره برنج و مرغ کشيد و سالاد و ماست … شروع کرد به خوردن منم نگاش ميکردم بعده چند دقيقه يه قاشق برنج گرفت روشم يه کم مرغ گذاشت و گفت : -بيا بخور -نه ساحل نميتونم اصلا اشتها ندارم -ميگم بخور -نه نميتونم بعد خودش قاشق رو گذاشت تو دهنش يه کم جوييد بعد چونه منو گرفت و کشيد جلو…. لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به خوردن هر چي غذا تو دهنش بود ميومد تو دهنه من تا حالا هيچ غذايي به خوش مزگي اون غذا نبود ديگه تو حاله خودم نبودم شروع کردم به خوردن لباش همينطور لبايه همو ميخورديم زبونمو حلقه ميکردمو زبونش رو ميخوردم واي چه حسه عجيبي بود ساحل قلبش تند تند ميزد دستمو بردم رو سينه هاش همينتور که لبامون رويه هم بود شروع کردم به مالوندنه سينه هاش واااييييي چه سينه هايه نرمي همينتور ميمالوندمدستمو از زير بردم زيره لباسش قلبم داشت تند ميزد با نوکه انگشتم نوکه سينشو ميمالوندم ديگه تو حاله خودش نبود لباسشو در اوردم يه سوتين عجيب /قشنگ به رنگه کرم تنش بود از رويه سوتين سينه هاشو ميمالوندم و مي بو سيدم کيرم حسابي شق کرده بود داشتم از گرما ميمردم که ساحل همه لباسامو در اورد منم دامنشو يواش يواش کشيدم پايين حالا فقط شرت و کرستش تنش بود چه تنه سفيدي شرو کردم رونه پاشو خوردنبا يه دستم سينشو ميمالوندم با يه دستمم ميکشيدم رو کسش و دايم پاهاشو ميبوسيدم و رونشو ليس ميزدم با دستاش موهايه منو گرفت و سرمو کشيد بالا و گذاشت رو کسش منم خواستشو اجرا کردم من شرتشو اروم از پاش در اوردم و اونم همزمان سوتينشو باز کرد . حالا ديگه وقتش شده بود من داشتم کسه نازشو نگاه ميکردم که يهو شکمشو اورد بالا منم دستامو انداختم زيره کونش و بالا نگهش داشتم اروم سرمو اوردم پايين 2 تا بوس به وسط کسش زدم و شروع کردم به ليسيدناول اروم شروع کردم و اون اروم ميخنديد اما خوردنو تند تر کردم حالا ديگه از گرما به خودش ميپيچيد خيلي داغ شده بود هم خودش هم کسش . دستشو ميذاشت رو سرم و محکم فشار ميداد رو کسش واي که چه کسه سفيد و بي مويي تند تند واسش ليس ميزدم خيلي حال کرده بود بلند شدم اونم نشست رو زانوهاش کيرمو گرفت تو دستش يه کم مالوند بعد گذاشت تو دهنش اول جلو عقب نمي کرد همونتور که تو دهنش بود با زبوش ميکشيد به کيرم اه اخ که چه حالي ميداد شروع کرد به ساک زدن هميه کيرمو ميکرد تو دهنش و در مياورد با زبونش از نوکه کيرم تا تخمامو ليس ميزد رفت بين پاهام و شروع کرد از پايين خوردن تخمامو ميکرد تو دهنش بعد افتادم روش باز لباشو خوردم… حالا ديگه هم من هم اون کاملا حشري شده بوديم با يه دست ته کيرمو گرفته بودم و بهش گفتم برگرد ميخوام بکنمت اما اون کسشو نشون داد با نگاش ميگفت کيرتو بکن تو کسم بهش گفتم مطميني گفت : -بهت گفته بودم من از تو بچه ميخوام يه بچه ميخوام که خون تو توو رگهاش باشه **اره راست ميگفت هميشه بهم ميگفت من از تو يه بچه ميخوام ميگفت اسمشم ميخوام بزارم مجيد اما من فکر ميکردم شوخي ميکونه اما الان اومده بود که حرفشو بهم ثابت کنه** يه لبخند رضايت زد و چشماشو بست .من هم خواستشو رد نکردم.سر کيرمو مالوندم به چوچولش يه کم با انگشت بازش کردم يه تف زدم به سر کيرم يه تفم انداختم رو کس اون سر کيرم اروم کردم تو کسش خيلي تنگ بود خيليم داغ !! در اوردم و با يه فشاره ديگه کيرمو کردم تو و شروع کردم به تلمبه زدن واسه اينکه صداش در نياد انگشتمو کردم تو دهنش من ديوونه شده بودم داشتم جرش ميدادم اشکش در اومده بود اما رضايت تمومه وجودشو گرفته بود منم تند تند کيرمو ميکردم تو در مياوردم بعد که کاملا کسش خيس شده بود کيرمو در اوردم و از پشت ماليدم به کونش پاهاشو وا کردم و 3 چاف کيرمو کردم تو کونش يه اخ بلند گفت و تقريبا بي هوش شد منم شروع کردم به تلمبه زدن ديگه داشت ابم ميومد اونم فهميد سريع برگشت و گفت بريز تو کسم منم بدونه هيچ حرفي با 2 تا کف دستي تمامه ابمو ريختم تو کسش اونم حسابي با دستش کير من و کس خودشو ميمالوند حسابي حال کرده بوديم و به ار گاسم رسيده بوديم .چند تا لب از هم گرفتيم و لباسامونو تنه هم کرديم و رفتيم بخوابيم که فهميديم ساعت 7 صبحه من لباسايه خودمو پوشيدم اماده رفتن شدم اونم بدرقم ميکرد تو را پله دستمو گرفت و گفت : -به خاطر همه چي ممنون منم شونهاشو گرفتم و گفتم : -دوست دارم و ميخوامت يه کم به هم نگاه کرديم و لبامونو نزديک کرديم و يه لبه داغ از هم گرفتيم بعد خدافظي کرديم و من رفتم اما رفتن هماناو ……….. وقتي رسيدم خونه دوش گرفتم يه کم دراز کشيدم و به اون شبه رويايي فکر ميکردم.حدوده ساعت11 صبح زنگ زدم بهش اما مامانش ور داشت و گفت ساحل در دسترس نيست يعني خونس اما مهمون داره … از ساعت 11 صبح 1 ساعت به 1 ساعت زنگ زدم تا با ساحل حرف بزنم اما نشد تا ساعت 11 شب !!!! ساعت 11 وقتي زنگ زدم : -الو ساحل سلام کجايي تو بابا !!؟؟ -سلام ا…………….ه چي ميگي بابا چقدر زنگ ميزني -من با تعجب گفتم مگه چي شده ؟ -گفت من امروز سور پرايز شدم – د چي شده مگه ؟ -مانيو سيا اومدن پيشم -اينو که گفت انگار دنيا رو سرم خراب شد (من ماني و سيا رو خوب ميشناختم ) -با عصبانيت بهش گفتم Ok امشب با مانيو سيا بخواب -bye و گوشيو قطع کردم اونم ديگه زنگ نزد بي معرفت مثله اينکه منو به خاطر همون بچه ميخواست ! خلاصه ديگه باهاش رابطه نداشتم تا چند روز پيش که فهميدم ازدواج کرده اول نا را حت شدم اما بعد دعا کردم خوشبخت بشه دوستي با اون واسه من چند تا ضرر به همراه داشت : 1-پول تلفن 1 مليون و 500 هزار تومان که هنوز دارم با هاش دستو پنجه نرم ميکنم و به مشکل خوردم 2-از دست دادن يه خوشگلي مثله اون 3-شق موندنه کيرم زماني که ياده کس نازش مي افتادم به هر حال اينم داستانه من البته فهميدم که ساحل کرج زندگي ميکونه دوست دارم بدونم الان مجيد ما رو دسته شوهرش شاشيده يا نه… ها ها ها ها بچه ها از همتون ممنون اميدوارم خوشتون اومده باشه اگه اينتوره بگيد تا بازم واستون بنويسم يه چيز ديگه منو ببخشيد اگه بد شده اين اولين نوشتم بود به خوبيه خودتون “SoRrY” اها يه چيز ديگه فارسي تايپ کردن واسه من خيلي خسته کننده بود چون من هميشه لاتين تايپ کردم چشمام واقعا درد گرفت تا تمومش کردم اما واسه اينکه شما راحت باشين اين سختي رو به جون خريدم همتونو دوست دارم حتي ساحل عزيزمو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان از گذاشتن شماره تلفن خوداری کنید!